به لحاظ تکنولوژی ۲۰۰ سال عقبیم
وبلاگ تین نیوز | در راستای آشنایی با اساتید برجسته هوافضایی این بار مصاحبه ای اختصاصی را با پروفسور شکریه انجام دادیم. ایشان از اساتید به نام در زمینه سازه های کامپوزیتی و جرو برجسته ترین اساتید مکانیک جامدات ایران هستند. استاد شکریه عضو هیئت علمی دانشکده مکانیک دانشگاه علم و صنعت ایران می باشند. مطالبی که در ادامه آمده، تنها یک مصاحبه نیست، بلکه دارای نکات بسیار مهم و قابل تامل در زمینه دانشگاه و نظام آموزشی ماست و باید تمامی اقشار فرهیخته از جمله برنامه ریزان آموزشی، اساتید و معلمان این مطالب رو به طور دقیق بررسی کنند. راه حلها و نکات این صحبت مفید با ایشان می
تواند راهگشای بسیاری از مشکلات باشد.
برای شروع مقداری درباره سالهای اولیه زندگیتان و دوران جوانی بفرمایید.
بنده در سال 1339 در شهر رشت متولد شدم. تا انتهای دوران دیپلم، حدود 18 سال در آن شهر زندگی کردم. در آن زمان رشتهای به تازگی ایجاد شده بود به نام رشته جامع که شاگرد اولها وارد آن میشدند. بنده نیز توانستم وارد این رشته بشوم. بعد از دیپلم، در کنکور شرکت کرده و در دانشکده مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت ایران قبول شدم. ورود بنده به دانشگاه، حدود سال 57، مقارن با شروع انقلاب بود. به دلیل اتفاقات آن موقع و تعطیلی دانشگاهها و بعد از آن جنگ تحمیلی، دوره کارشناسی نسل ما حدود 7 سال طول کشید و بنده در سال 64 دوره کارشناسی را تمام کردم. بعد از این دوره تصمیم گرفتم که به
سربازی بروم، چون قصد ادامه تحصیل در خارج کشور را داشتم. در آن موقع دانشگاههای معدودی به تازگی اقدام به جذب دانشجویان ارشد کرده بودند. من به جای شرکت در امتحان آنجا، در امتحان بورسیهها شرکت کردم، تا از وزارت علوم بورس بگیرم. همزمان با پایان یافتن خدمت سربازی، وضعیت بورس تحصیلی بنده هم قطعی شد و من مدارک مربوطه را به دانشگاههای مختلف جهان برای پذیرش ارسال کردم. آن زمان ارسال مدارک به صورت پستی بود و هنوز سیستم اینترنتی نبود! از بین چند دانشگاهی که توانستم پذیرش بگیرم، دانشگاه مک گیل کانادا را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم. در آنجا در حوزه مهندسی مکانیک
جامدات گرایش کامپوزیت شروع به تحصیل و پژوهش کردم. دوره فوق لیسانس را در حدود یک سال و نیم به پایان رساندم، نگذاشتم به دو سال بکشد زیرا میخواستم از آن فرصت اضافی برای تحصیل در دکترا و پست دکترا استفاده کنم.
در دوره کارشناسی ارشد در حوزه شکست اتصالات مکانیکی تحت بارهای استاتیک، کار کردم و در دوره دکترا همان موضوع را تحت بارهای خستگی (Fatigue) ادامه دادم، در واقع تخصصم بحث خستگی در حوزه کامپوزیتها شد. بعد از آن در کنسول علوم طبیعی کانادا (Natural Research Council of Canada - NRC) توانستم گرنتی از مرکز تحقیقات فضایی کانادا بگیرم و در حوزه انتقال حرارت شدید روی سازههای کامپوزیتی ماهواره وارد تحقیقات شدم. یعنی از حوزه مکانیک جامدات به سمت انتقال حرارت رفتم.
شما در دفاع مقدس حضور داشتید؟ در صورت امکان فعالیت هایتان را در آن موقعیت بفرمایید
بله، در حد وسع خودم کمک کردم. به عنوان یک بسیجی ساده در بخش مهندسی بودم با مسولیتهایی که شاید الان برای جوانان ما پیش نیاید. خب از ما انتظارات زیادی داشتند! آن موقع کشور مثل الان نبود که اینقدر در حوزه تحقیقات رشد کرده باشد. در آن دوره که در بخش مهندسی سپاه فعالیت میکردم انتظارات از یک فارغ التحصیل لیسانس خیلی بالا بود. ولی آن موقع برکتی عجیبی در این مسیر بود. یعنی اگر کاری هم به سرانجام میرسید کاملا میفهمیدیم که کار ما نیست. الان که بنده به پشت سرم و آن زمان نگاه میکنم میبینم که اگر کاری انجام میشد، یک عنایت الهی در به سرانجام رسیدن آن
کار وجود داشت. در واقع مصداق آیه و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی، را ما به چشم میدیدیم. الان که نگاه میکنیم با این امکانات و افراد باتجربه مشکلات زیاد است اما آن موقع به نسبت امکانات، میزان پیشرفت تحقیقات به شدت بالا بود. میدانید ما تا قبل از وقوع جنگ هیچ وقت تحقیقات جدی مهندسی در کشور نداشتیم. دانشگاههای ما عمدتاً آموزشی بودند. برای من همیشه به عنوان دانشجو سوال بود که اگر بخواهند برای ما تدریس کنند و بعد ما هم استاد شویم و تدریس کنیم، چه چرخه باطلی خواهد بود؟! جنگ که اتفاق افتاد ما فهمیدیم که آن حلقه مفقوده کجاست. تحقیقات در دوران جنگ به طور
جدی و با امکانات بسیار بسیار محدود ایجاد شد. در واقع این دوران، دوران شکوفایی تحقیقات در کشور بود و بعد از جنگ تحقیقات به سایر عرصهها سرازیر شد. یکدفعه بدنه صنعتی کشور و دانشگاهها و سپاه به کمک هم آمدند تا فضای تحقیقات شکل بگیرد، از امکانات وزارت صنایع، امکانات وزارت سپاه و جهاد استفاده شد. طیف وسیعی از دانشگاهیان وارد همکاری شده بودند و جنگ تمام پتانسیل دانشگاه را به خدمت گرفته بود. یادم هست که در عین حالی که خودم دانشجوی کارشناسی بودم، استاد راهنمای دو تا از پروژههای لیسانس همین دانشکده شدم. به هر حال امکانات به این شکل خیلی کم بود. برای مثال وقتی
مسئولین دفاعی از کشورهای دیگر برای بازدید از صنایع نظامی ما میآمدند، مدیر تحقیقات طرف ایرانی مثلا جوانی 26 ساله بود و مدیر تحقیقات طرف مقابل 55 سال سن داشت! به جرأت میتوان گفت که پایه تحقیقات در دوران جنگ گذاشته شد و پایهگذار این قضیه به طور خیلی جدی سپاه بود.
ارتش و وزارت دفاع نقشی نداشتند؟
چرا قطعا نقش داشتند. ببینید وزارت دفاع یک ساختار خاصی داشت و زحمات زیادی هم کشیدند اما در مجموع که نگاه میکنید، سپاه در زمینه تحقیقات قدرتمندتر عمل کرد. بنده قصد طرفداری ندارم بلکه آنچه واقعیت بوده و اتفاق افتاده را نقل میکنم. وزارت دفاع صنایع دفاعی داشت. اما صنایع دفاعی اغلب لوازم و تسلیحاتی را که خط تولیدشان از خارج به ما داده شده بود، تولید میکردند. منتها اینکه بتوانیم طراحی کنیم و یک موشک دوربرد بسازیم چنین چیزی نداشتیم! یا امکان طراحی و ساخت بمبهای سنگین برای هواپیما وجود نداشت. به طور کلی طراحی
لوازم و تجهیزات از صفر، وجود نداشت. اگر جنگ اتفاق نمیافتاد شاید، این پایه تحقیقات و مقاومت وجود نداشت. جنگ مثل واکسن بود. همین پیشرفتهای علمی هم که الان در زمینههای مختلف کسب کردیم ناشی از همین جرأت و جسارت جوانان بود که بدون ترس وارد تحقیقات شدند و چشمشان به دست خارجی ها نبود. به این نکته توجه کنید، برای چه باید خارجی ها به راحتی تکنولوژی خود را به ما بدهند؟ ما چه کار کردیم که خارجیها در عین حالی که باهم اختلاف نظر داریم، به ما علم و فناوری بدهند! اینکه گفته میشود که دست خودمان را روی پاهای خودمان بگذاریم و بلند شویم به این معنی نیست که بی
نیاز از خارج هستیم، بی تعارف ما عقبیم، به لحاظ تکنولوژی 200 سال عقبیم، اما اگر خیال کنیم که انها این 200 سال تکنولوژی را به ما میدهند، این اشتباه بزرگیست. دانشجوهای ما باید درس بخوانند، تلاش کنند، از آنها اطلاعات بگیرند، ارتباط با نهادهای بین المللی مهم است، انتقال فناوری به معنای واقعی - نه صرفا خرید فناوری - مهم است، اما نگاه به درون و به پتانسیل های جوان کشور باید باشد. متوسط سنی ایران 25 سال است، یعنی نیروی جوان به وفور وجود دارد، در حالی که کشوری مثل آلمان کشوری پیری است. اگر مدیریت درست نیروی انسانی و آن فرهنگ جهادی که در سالهای جنگ بود، داشته باشیم، نگاه
به درون داشته باشیم و از بیرون سعی کنیم خلاها را پر کنیم، آن موقع پیشرفت چشمگیری خواهیم داشت.
ما پیشرفت داشتهایم اما این جایگاهی که الان هستیم کم است، دلمان را به چند تا مقاله که در زمینههای مختلف منتشر کردهایم خوش نکنیم، باید برویم به سمت تبدیل علم به فناوری و فناوری را تبدیل کنیم به محصول در بازار و با این کار تولید ناخالص ملی را بالا ببریم.
نحوه پذیرش تحصیلی شما در کانادا چگونه بود؟ چه انگیزهای برای رفتن داشتهاید؟
الان رفتن دانشجوها مثل 20 سال پیش نیست، آن موقع ما میرفتیم چون دست کشور خالی بود، میرفتیم علمی را بگیریم، و برگردیم در کشور کار کنیم. آن موقع نیز مثل امروز به دانشگاههای مختلف رزومه میفرستادیم و پذیرش میگرفتیم. چون در زمان جنگ با کامپوزیت در حد خیلی ابتدایی کار کرده بودم، و برایم سوالات زیادی مطرح بود لذا من به دنبال شناخت این فناوری کامپوزیت به مک گیل کانادا رفتم، فقط نرفتم که در زمینه کامپوزیتها کار کنم، بلکه سرم بالا بود که ببینم غرب در زمینه
کامپوزیت کلا در کدام نقطه است و چه فعالیت هایی دارد. به دقت صنعت، دانشگاه، وضعیت تولید مواد اولیه، صادرات، کنفرانس ها و سمینارها را زیر نظر گرفتم و به طور کلی پیکره کامپوزیت در غرب را زیر ذرهبین قرار دادم. با این اطلاعات به کشور برگشتم و امید داشتم جایگاه کشور در این زمینه به حد شایسته برسد. در سال 1375 سرانه مصرف کامپوزیت برای هر نفر در ایران 200 گرم و در جهان این رقم 3 کیلوگرم بود، چیزی حدود 15 برابر عقب بودیم و این عقب ماندگی هم محرز بود. در این 200 سال گذشته پادشاهان و دولتمردان به جای سرمایه گذاری در بخش فناوری و تحقیقات، به دنبال امیال خودشان بودند. در حکومت پهلوی
هم ما به چشم میدیدیم که در آن دوره چیزی به نام تحقیقات وجود نداشت. تنها صنعت مونتاژ بود. برای مثال ماجرای پیکان را برایتان نقل میکنم، فرمان پیکان در اصل طرف راست بود چون این ماشین در انگلیس ساخته شد، این فرمان را برای مصرف در ایران سمت چپ قرار دادند، اما جهت برف پاک کنهای آن را تغییر ندادند. سالها پیکان ما این وضعیت را داشت و کارخانه توانایی این را نداشت که جهت برف پاک کن را تغییر بدهد. صنعت این وضعیت را میدانست اما با آن سطح از سواد چگونه میخواستند طراحی کنند!
برای من هم این موضوع مطرح بود که چگونه باید این عقب افتادگی را جبران کرد. تلاش زیادی میطلبید. الان اگر دانشجویی بگوید که قصد رفتن به خارج را دارد باید چند نکته را ابتدا به او گوشزد کرد، اول اینکه هر خارج رفتنی به این معنی نیست که فایده داشته باشد، خب خیلیها دوست دارند بروند خارج برای افتخار کردن! خیلی از فارغ التحصیلان خارجی برای استخدام هیئت علمی به ما مراجعه میکنند و میبینیم که از بسیاری فارغ التحصیلان ایرانی ضعیف تر هستند. برای ما داخل و خارج مهم نیست، بلکه میزان سطحی علمی و فنی فارغ التحصیل در ایران یا خارج مهم است. به هر حال الان اگر
دانشجو بخواهد به خاطر پرستیژ خارج برود، وقت خودش را تلف کرده است و اگر بخواهد آنجا هم بماند بازهم بدتر!
خب آقای دکتر بعضی دانشجوها میگویند که آنجا به ما امکانات میدهند و سیستم آموزشی و تحقیقاتی بهتری دارد.
بله، آنها نظم دارند، حساب و کتاب دارند اما اینکه بعضیها میگویند که به ما هتل دادند و شمش طلا و این حرفها تخیلات ژولورنی است! بله اگر شما فرد قوی و کارآمدی باشید، امکانات تحقیقاتی میدهند در سطح معمولی و مثل بقیه. خیلی توقع چیزهای عجیب در آنجا نداشته باشید.
یک وقت است که شما قصد زندگی در آنجا را دارید و میخواهید یک خانه و زندگی شیک داشته باشد، بله این هم یک نوع زندگی است اما باید این سوال را از خود پرسید اخرش که چه؟. فرض کنید که 30 سال آنجا خدمت کردید، به چه کسی خدمت کردید؟ به چه چیزی خدمت کردید؟ کشور و آب و خاک و مردم و دین خودتان چه می شود؟ ببینید من نمیگویم که زندگی کردن در جای دیگر مشکل دارد، خیلیها نقطه نظرات مختلفی دارند، هر کسی باید کلاه خودش را قاضی کند که آیا من برای کشورم، مردمم و دینم مفید بودهام؟
خب شما نگاه کنید الان همین چند شهیدی که ما داریم، شهید علی محمدی، شهید شهریاری و ... این ها کسانی بودند که برای کشور خود زحمت کشیدند، میتوانستند هر وقت دلشان خواست بروند خارج زندگی کنند، اتفاقا خیلی هم خارجیها خوشحال میشدند.
بیایید نگاهمان را به غرب تعریف کنیم، منظور بنده از غرب مردمش نیست، آنجا آدم خوب و بد هست مثل کشور خودمان، همه جور آدم پیدا میشود. منظورم از غرب حکومت ها و فرهنگ ظالمانهای است که ادعای اداره جهانی دارد، آنها حکومت های خودشان را آباد کردند با ویران کردن کشورها و ملتهای دیگر، این بد است و مخالفت ما با این موضوع است. وگرنه با کشوری که روی پای خودش ایستاده، منظم و منظبط است، مشکلی نداریم.
البته شایسته هست که خوبیهای غرب را یاد بگیریم. این که نظم و مدیریت یعنی چه، یاد بگیریم آلوده نکردن محیط زیست یعنی چه، یاد بگیریم با متخلف برخورد کنیم، یاد بگیریم کسی که درست عمل کرد تشویقش کنیم، این ها کمبودهای ماست و هیچ کس منکرش نیست اما ما متاسفانه از غرب آنچه که یاد میگیریم فقط زرق و برق غرب است. ما به ظواهر غرب توجه کردیم! شما بروید ببینید در غرب نکات بسیار مثبت و خوبی هم وجود دارد. البته ما هم در بسیاری از عقب ماندگیهای خود مقصریم، فقط غربیها نبودند که توسط ظلم خودشان ما را عقب نگه داشتند، یعنی ما هم عرضه نداشتیم و اجازه دادیم که خارجی وارد
شود. اگر افغانستان و عراق اینطور است تقصیر کیست؟ فقط این نیست که غربیها آنجا شیطنت کردند این داستان دو طرفه است. به همین علت اگر متخصص ما با این نگاه به غرب بنگرد که خیلی امکانات و پیشرفتها آنجا است و زندگی شیک و ...بله این چنین چیزی به نظر میرسد و من هم منکرش نیستم اما چه نتیجهای از این موضوع باید بگیریم، آیا نتیجه ش اینست که اینجا را ول کنیم و خودمان را در اختیار آنجا قرار بدهیم؟ آیا این نتیجهگیری درستی است؟
الان همین اساتیدی که توی همین دانشکده مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت ایران هستند نگاه کنید، همه از جوانی شروع کردیم و الان به سمت میانسالی و پیری حرکت میکنیم، هر کدام از اینها که دلشان بخواهد میتوانند در بهترین دانشگاههای جهان مشغول به تدریس و تحقیق شوند، آدمهای معروفی هم هستند و هیچ مشکلی هم برای رفتن و رفتن به غرب را ندارند، ولی چرا اینجا ماندهاند؟ اگر ما نمانیم، شما دانشجوها با چه کسی باید کار کنید؟ چه کسی اینجا تدریس کند؟ چه کسی اینجا را آباد کند؟ بعضی وقتها دانشجوها به ما میگویند خب چرا اینجا هستید، بروید خارج! میگوییم پس در
آنصورت که چه کسی برایتان تدریس کند، پس شما هم بروید خارج، اصلا همه با هم جمع کنیم و برویم خارج!
بنده نمیخواهم شعاری صحبت کنم، که ما خوبیم و آنها بدند! ما هم عیب و کمبود زیاد داریم، نقاط قوت هم داریم، غرب هم نقاط قوت و ضعف دارد. ما نقاط حسن آنها را بگیریم و خاکمان را آباد کنیم. اگر متروی قشنگ دارند، ما هم متروی قشنگ برای کشور خودمان بسازیم نه اینکه در متروی آنها بنشینیم و دلمان را خوش کنیم در متروی آنها زندگی کنیم. اینجاست که باید از خود بپرسیم که خب چه؟ هویت من چیست؟ آدمهایی که در آنجا بساط زندگی را پهن میکنند مشکل هویتی هم پیدا میکنند، من دیدم از این آدمها، خیلی هم موفق هستند، استاد دانشگاه، رئیس بیمارستان و ... ایرانیها الحمدالله همشان
در خارج موفقند (البته از این نظر)، کسی از ایرانیها در آنجا خدماتی و رفتگر نمیشود ایرانیها از نظر هوشی چیزی کم ندارند و در ردههای بالا مشغول به کارند. منتها از همان آدم ایرانی که در آنجا موقعیت خوبی هم دارد سوال کنید که آخرش چه؟ نمیتواند پاسخ دهد، آن مشکل هویتی قطعا او را رنج خواهد داد.
دانشجوی ما اگر موضوع مورد علاقه اش در همینجا تحقق پیدا کند دیگر چه نیاز به خارج رفتن است ولی اگر موضوع و استاد مورد نظر در اینجا وجود ندارد، میتوانید با هدف مشخص بروید و در آنجا خودتان را رشد بدهید و تحصیل کنید اما بعدش چه میکنید؟ این مهم است که برگردید و به کشور و دین تان کمک کنید. این میشود آدمی که با یک ایده و هدف کاری را انجام دادهاست.
آقای دکتر کمی ریزتر شویم و مقایسهای درباره سیستم آموزشی کشور ایران با کشورهای غربی داشته باشیم، اشکال سیستم آموزشی ما در چیست؟
سیستم آموزشی ما اشکالات اساسی دارد که میشود به این موارد اشاره کرد:
1. فشار بیش از حد تا قبل از دیپلم
تا قبل از دیپلم، فشار بیش از حد و بی موردی بر دانش آموز آورده میشود، یعنی واقعا دانش آموز را کلافه میکنند، با فشار اطلاعات زیادی را روزانه وارد مغزش میکنند! بنده درس استاتیک میدهم، میبینم که دانشجویی که از علوم پایه میآید کاملا خسته است. یعنی دنبال این است که کمی نفس بکشد. حرف دلشان اینست که ما را کشتند از بس که سوال چهار جوابی به ما دادند و هر مناسبتی از سال، ما را به اردوی کنکور بردند و درس و درس و درس!
2. فشار خانوادهها برای ادامه تحصیل بی مورد
از طرف دیگر خانوادهها هم فشار میآورند که انگار همه باید بیایند دانشگاه و آنهم فقط پزشک و مهندس شوند. مگر در دانشگاه چه خبر است؟ کشور تکنسین نمیخواهد؟ کشور هنرمند نمیخواهد؟ این همه فشار و کلاس و درس و کنکور که واقعا باعث میشود خیلیها با ورود به دانشگاه دچار افسردگی شوند. الان اگر از خانوادهها بپرسید که علاقه دارند فرزندشان چه کاره شود، پاسخ میدهند که یا دکتر یا مهندس! خب نیروی مدیریت، اقتصاد دان، قاضی، هنرمند و تعمیرکار، فروشنده، نیوی خدماتی و ... چه میشود؟ فرهنگ این کشور را که
فقط مهندس و دکتر نمیسازد. در بقیه شاخهها تا دلتان بخواهد نیروی انسانی ضعیف وارد شده و تمام بچههای باهوش وارد مهندسی و پزشکی شدهاند. در حالی که در غرب این موضوع بر عکس است. آنها سعی میکنند که از نخبههای خودشان در سیاست و اقتصاد و مدیریت استفاده کند. شما میتوانید دانشکدههای آنها را ببینید، دانشگاههای امریکا را ببینید، دانشکدههای مهندسی پر است از دانشجوهای کشورهای دیگر و اما در آنجا دانشکده مدیریت و اقتصاد تنها از دانشجویان آمریکایی پر شده است. چونکه فردا قرار است همینها مدیریت و اقتصاد امریکا را برعهده بگیرند. در عوض اینجا
مدیران ما ابتدا مهندسی میخوانند و بعد وارد اداره علوم انسانی و مدیریت و اقتصاد کشور میشوند! خلاصه این موضوع نیاز به فرهنگسازی دارد. مسائل فرهنگی هم آرام آرام شکل میگیرند و بسیار کند هم عوض میشوند.
3. نوآوری
مشکل دیگر نظام آموزشی ما اینست که به نوآوری توجهی ندارد. یعنی دانش آموز را به خلاقیت و نو آوری تشویق نمیکند و حتی برنامهای هم در این باره ندارد! همانطور که میدانید در کشورمان سیستم NIS یعنی سیستم نوآوری ملی نداریم. من در کلاس هایم سعی میکنم که فیزیک مسئله را به دانشجو انتقال دهم نه صرفا معادله مربوط به مسئله را، دانشجو باید فیزیک را درک کند، تست کند، جرأت ساختن داشته باشد. بعضی یا خیلی از مدارس و دانشگاههای ما قالبی است. یه قالب میزنند و دانشجو رو میریزند درون آن، مثل خط تولید!
آقای دکتر بنده به عنوان یک دانشجو که در همین سیستم آموزشی بزرگ شدهام، میبینم که جرأت ایده دادن ندارم و ترس این را دارم که نظر خودم را بیان کنم، این مشکل در کجا ریشه دارد؟
تا وقتی که سیستم به شما فرصت ندهد که اشتباه کنید، شما یاد نمیگیرید، بچهای که بلند میشود تا راه برود باید زمین بخورد، اگر ما بترسیم که بچه بلند شود، زمین میخورد پس چه وقت میخواهد راه رفتن را یاد بگیرد. ذهن انسان هم همین است، باید به ذهن انسان هم اجازه اشتباه کردن داده بشود. یکی از مشکلات سیستم ما اینست که همیشه استاد سر کلاس یک سری مطالب را بیان میکند و دانشجو باید دربست بپذیرد. نباید اعتراض کند که چرا؟ خیلی از مدارس دبیرستانی ما آزمایشگاه ندارند. دانش آموز باید خودش تست کند. در سیستم کشورهای غربی میبینیم که اصلا به دانش آموز فشار
نمیآورند. اما اینجا کلی گزاره وارد مغز دانش آموز میکنند، کلی گزاره و مطالب تئوری میداند، اما چرا دانشجوی ما نمیتواند یک محصول جدید را وارد عرصه صنعت کند. چرا نمیتواند یک نوآوری داشته باشد، علتش چیست؟ پاسخ اینست که دانشجو را قالبی بار آوردیم. در صورتیکه این دانش آموز ایرانی میرود کشور غربی میدرخشد و یه سر و گردن از بقیه بالاتر است چرا؟ چون آنجا سیستم بگارگیری از استعدادها دارد ما نداریم. البته منظورم این نیست که چون ما سیستم نداریم برویم خارج نه منظورم این است مه سیستم ایجاد کنیم.
4. فلج کردن انگیزه دانشجوها
در یک سیستم آموزشی دادن باور به دانش آموز و دانشجو خیلی مهم است. متاسفانه برخی به جای دادن باور، آب یخ روی دانشجو میریزند! در خیلی از دانشگاههای ما فقط صادرات دانشجو انجام میدهیم. مثل خط تولید میفرستیم خارج، آنها هم کاملا آمادهاند که جذب کنند. آیا اروپا ماشین های ساخت ما را وارد میکند؟ ولی نیروی انسانی ما را چطور؟ با تمام توان نیروی انسانی ما را جذب میکنند. چرا چون میدانند که این دانشجو مغز آمادهایست برای کار. خب پس ما باید عرضه داشته باشیم و از این پتانسیل ها در کشور استفاده کنیم.
فلج کردن انگیزه دانشجو و منفی صحبت کردن توسط برخی از همکاران دانشگاهی سر کلاس، یکی از آفتهاست. شما فرض کنید سیب فروشی هستید که یک باغ سیبی داشته و از قضا آفت زده. آیا شما میروید و فریاد میزنید که ای مردم این باغ دچار آفت شده، سیب نخرید؟ خب خودت را دچار ورشکستگی خواهی کرد. اگر آفت زده هست، باید آفت را برطرف کنید تا سیب هایی که تولید میکنید وارد بازار شوند. ما میآییم این کار را با محصولات خودمان، دانشجویان خودمان میکنیم. بنده برای چاه نفت، معدن اورانیم و تمام منابع کشور آنقدر ارزش قائل نیستم که برای نیروی جوان کشور ارزش قائلم این ها معادن ما هستند
که بی پایانند، سایر منابع بالاخره روزی تمام خواهد شد. حالا که صحبت از نفت شد داخل پرانتز بگویم که متاسفانه در زمینه نفت دچار مفت خوری شدهایم و به راحتی، سالهاست که به سمت خام فروشی روی آوردهایم، بدترین کار ممکن. شما اگر همین نفت را تبدیل به پلیمر کنید، میدانید که چه ارزش افزودهای وارد کشور خواهد شد؟ از اینجا نفت ارزانتر از آب آشامیدنی به خارج صادر میشود و با صدها برابر قیمت گرانتر به عنوان پلیمر و مواد پلاستیکی وارد کشور میشود در خارج و کشورهای غربی به دانشجو انگیزه داده میشود، دائم به دانش آموزان و دانشجوها القا میکنند که ما
ابرقدرتیم و با یک حالت استکبارهم این موضوع را بیان میکنند. ! آیا درست است که در اینجا انگیزه بچههای ما را پایمال کنند؟
5. معضل بازار کار
دانشجو در هنگام و بعد از تحصیل دنبال کار است. و اگر کار برایش فراهم نشود احساس ضرر خواهد کرد که این همه زحمت کشیده و این زحمات بی حاصل رها میشود. در سیستم آموزشی ما دانشجو در حین تحصیل دچار چنین وضعیت و حالت سردرگمی است. اینجا اساتید، سیستم حکومت و دولت خیلی میتوانند نقش داشته باشند. آیا این حجم از دانشجو و دکتر برای کشور نیاز هست یا نه. وقتی نگاه میکنیم میبینیم که نیاز هست! ما خیلی بیش از این دکتر نیاز داریم، الان نگاه کنید که چه تعداد استاد دانشگاه داریم؟ آنقدری نیست که نیاز کشور 70 میلیونی را تامین کند. سال ها پیش دوستی میگفت که در کشور انگلیس 150
هزار استاد مشغول تدریس هستند. کشور انگلیسی که حدود 55 میلیون جمعیت دارد. در کشورمان حدودا" 70 هزار نفر استاد دانشگاه داریم. یعنی ما الان نیاز داریم که استاد تربیت کنیم. اما وقتی نیرو تولید میکنیم کار برایش نیست، احساس میکنیم که نیروی زیادی تولید کردهایم. چرا این وضعیت هست. اول اینکه همه نیروهای تحصیل کرده ما میخواهند که در دولت کار کنند. هیچ کس دنبال کارآفرینی نیست. اینجاست که یک نقص بسیار مهم دیگر سیستم آموزشی نمایان میشود.
6. عدم آماده ساختن دانشجو و دانش آموز برای محیط کار
الان دانشجوی ما از راه انداختن یک مغازه ساده میترسد! چرا؟ چون که در دوره دانشجویی این جسارت را به او ندادیم که یاد بگیرد علم خود را به ثروت تبدیل کند. تبدیل علم به ثروت گناه نیست. یک دورهای که میگفتیم علم باید به ثروت تبدیل شود میگفتند که آقا این حرفها در شأن استاد دانشگاه نیست، استاد باید مثل شمع بسوزد! بله باید بسوزد ولی باید علمش را تبدیل به ثروت کند. وقتی شما گاز را میسوزانید فقط میسوزانید، دود میکنید و میفرستید به هوا؟ یا آن گرما و کالری که تولید کرده باید تبدیل
شود به انرژی که نفعی برساند، دستگاهی را راهاندازی کند. فن تبدیل علم به ثروت در دانشگاه تدریس نمیشود، ما به دانشجویان مهندسی مکانیک یاد نمیدهیم که چگونه یک شرکت بسازند، در یک شرکت چگونه مالیات بدهند، چطور مواظب ورشکسته شدن باشند، چطور رقابت کنند، چطور به صادرات فکر کنند، اینها را کجا به شما آموزش دادند؟!
الان دانشجوی دکتری از اینجا فارغ التحصیل میشود، نمیداند که یک شرکت را باید کجا برود ثبت کند! اصلا نمیداند محل ثبت شرکتها در تهران کجاست. بعد نگاه میکند میبیند یک آدمی که حتی دیپلم هم ندارد، آمده است و رزین پلیمری تولید میکند و دهها برابر این دانشجویانی که در دولت کار میکنند، درآمد دارد. اصلا رشتهاش هم این نبوده است، تنها مغز باهوشی داشته است که فهمیده بازار کجاست و روی آنجا سرمایه گذاری کرده است. اینها را ما به بچههایمان یاد نمیدهیم. حق هم داریم که عقب باشیم. ما اینها را تجربه نکرده بودیم، مگر چند سال است که ما
تحقیقات را شروع کردهایم؟ کشور ما مثل یک جوان 30 ساله است، سی سال کجا و 200 سال عقب ماندگی کجا؟ الان نگاه کنید چرا وضعیت سیاسی اینطور است؟ چرا وضع اقتصاد اینگونه است؟ چون تجربه کم است. منتها وقتی مسیر رشد کشور در این سالها را نگاه میکنیم، میبینیم که رشد وجود داشته است. بعضیها انتقاد میکنند که ما بسیار عقبیم، ما بیچاره هستیم، اما اینطور نیست، انقدر سیاه نمایی اشتباه است. از آن طرف هم هست که بعضیها میگویند که گوی سبقت را از همه گرفتیم، قله قاف را فتح کردیم، دنیا بیاید از ما مدیریت یاد بگیرد! اینها هم حرف مفت است!
ما عقبیم هیچ شکی هم در آن نیست. منتها ما بیچاره و فلک زده و وامانده هم نیستیم. این نیروی انسانی جوان ما را دنیا طلب میکند. کشور چین را نگاه کنید. اگر هر چینی بخواهد هر روز صبح یک تخم مرغ بخورد باید حکومت چین روزانه یک میلیارد و سیصد میلیون تخم مرغ تولید کند! زمانی به یک چینی گفته بودم که خوب شد شما ریش ندارید وگرنه باید تمام کارخانههای فولادسازی دنیا تیغ تولید میکردند تا شما ریش خود را با آن بتراشید! ببینید کشور چین این جمعیت را که میتوانست برای او بحران و تهدید شود، تبدیل به یک فرصت کرد و همه را وادار کرد که در آنجا سرمایه گذاری کنند.
البته بنده نمیگویم که باید صرفا از کشورهای دیگر الگو بگیریم. هر کشوری الگوی خود را دارد. برخیها افتادند دنبال الگوهای دیگر، الگوی کشور مالزی! الگوی دبی! الگوی کره! باید دنبال الگوی ایران بود. ببینید موسسهای 40 تا کتاب درباره علوم و فناوری در کشورهای مختلف انتشار داده است، اما بنده درباره ایران در بین این 40 تا چیزی پیدا نکردم. تمام اینها سازمانهای تحقیق و توسعه و پژوهش را توضیح دادند که چگونه این کشور تحقیق و توسعه را سازمان میدهد. ترکیه ، ژاپن، روسیه، ... در این کتاب فصولی را به خود اختصاص دادهاند، نگاه کنید به این کتابها، دو تا کشور را
مثل هم نخواهید دید که سازمان تحقیق و توسعه و سازماندهی آنها مثل هم باشد. این یعنی اینکه الگوگیری به معنای تقلید نیست، بله باید کارهای دیگران را مطالعه کرد اما نمیشود الگوی کره و مالزی را اینجا کپی کرد، آن مبنا برای آن کشور، آن اقتصاد و فرهنگ جواب داده است.
7. در نظر گرفتن تمام معیارهای دانش
الان در کشور یک تبی بین دانشجوها و حتی اساتید افتاده است که به دنبال مقاله دادن هستند. دانشجو میآید به من میگوید آقای دکتر اگر من با شما پروژه بردارم مقاله ISI در میآید؟ به او گفتم که آی اس آی چی هست؟ بنده خودم دارم مقاله نویسم، از این مقالات به تنهایی چیزی در نمیآید. اینها گزارش کار تحقیقاتی است که رفته آنجا چاپ شده، این معنیاش توسعه علم و فناوری نیست. برخیها دلشان را خوش کردهاند که در تولید علم اینقدر مقاله انتشار دادهایم! مثلا در فلان موضوع کشور ما رتبه هفت دنیاست. در چه چیزی
این رتبه را داریم؟ در تعداد مقالات! کدام یک از مقالات ما تجاری سازی شد؟ کجا ایجاد کار کردیم؟ کجا صادارات کردیم؟ اینها پارامترهای مهم دیگر است که باید نگاه شود. شما وقتی بررسی میکنید باید تمام شاخص ها را ببینید نه فقط یک شاخص را.
متاسفانه بعضیها برای ارتقا دنبال این ISI هستند! یک استاد شاخصهای مختلف دارد، چگونه تدریس و تحقیق کرده است، چه کنفرانس هایی برگزار یا شرکت کرده است، چقدر از تحقیقاتش را تجاری سازی کرده است، چندتا ثبت اختراع داشته است و غیره. یکی دو تا پارامتر نیست بلکه صدها شاخص است که باید در ارزشیابی یک استاد برای ارتقای او لحاظ شود. اصلا انیشتین میدانید چندتا مقاله داده است؟ اگر انیشتین بیاید اینجا استادیار ما هم نمیشود چون مقاله زیاد ندارد!
در مورد نحوه انجام پروژه در ایران نظرتان چیست؟ بسیاری از دانشجویان به دلیل نداشتن سهمی از مبالغ پروژههای صنعتی که توسط اساتید گرفته میشود، ناراضیاند؟ به عبارت دیگر سهم عمدهای از پروژههای کلان صنعتی با بودجههای سنگین را دانشجویان انجام میدهند اما اساتید رقم چندانی بابت این موضوع در اختیار دانشجویان قرار نمیدهند.
بودجههایی که در کشور به پژوهش داده میشود زیاد نیست. چیزی به نام گرنت، در خارج اینطور است که به استاد گرنت میدهند، یعنی هزینه مالی که باید استاد توسط آن پول دانشجو، هزینه مواد آزمایشگاهی، هزینه
کنفرانسها و مسافرتها و ... را میپردازد. در کشور ما هم این بحث از هفت سال پیش جدی شد و خوب پیش میرفت که یکدفعه برخورد به یک موضوعی به نام طرح های کلان ملی و بر گرنت های اساتید تاثیر گذاشت و پولها متمرکز شد در چندتا پروژه. به نظر بنده این طرح در طراحی سیستم پژوهشی کشور یک اشتباه استراتژیک بود، که امیدوارم اصلاح شود.
سیستم آموزشی در ایران رایگان است، یعنی شما پولی بابت تحصیل به سیستم آموزشی نمیدهید، استاد هم یک دانشجوی مجانی دارد یعنی نه قرار است که استاد به دانشجو پولی بدهد و نه دانشجو به دانشگاه پولی. اگرچه مزایایی هم دارد ولی اشکال اساسی آن این است که هیچ انگیزهای برای دانشجو در انجام پروژه نیست و همچنین استاد به درستی وظیفه نظارتی بر دانشجو ندارد زیرا به طور مستقیم پولی به دانشجو پرداخت نمیکند که بعدا بازخواست شود. از طرف دیگر دانشجو ها باید بدانند که برای این تحصیل رایگانی که میکنند، حقیقتا چقدر هزینه میشود.
آیا دانشگاهی مثل هاروارد در آمریکا از دانشجوها شهریه میگیرد یا مثل ایران نخبهها را مجانی جذب میکند؟
بله همه اغلب معتبر مثل هاروارد و MIT و... شهریه میگیرند. چندتا دانشگاه دولتی هم که در آمریکا هست کیفیت چندانی ندارند. دانشگاههای با کیفیت اغلب خصوصی هستند. شهریههای این دانشگاهها هم خیلی بالاست اما این شهریه را استاد برای دانشجو میپردازد. استاد از طریق گرنتی که در اختیار دارد شهریه دانشجو را پرداخت میکند و دانشجو به استاد بدهکارست و باید تمام وقت برای او تحقیق میکند.
اما در اینجا استاد به دانشجو میگوید تحقیق کن، دانشجو بهانه میآورد که استاد، من زن و بچه و کلی گرفتاری دارم، من باید چهار پنج روز هفته را کار کنم، وقت شد یک روز هم به شما سر میزنم! این مشکلی است که در این سیستم وجود دارد. این را باید حل کرد.
این سیستم مجانی است، در این سیستم بنده حقوقم را از دولت دریافت میکنم، شما هم حقوق من را پرداخت نمیکنید، شما هم که اینجا میآیید، هزینه شما را هم بنده پرداخت نمیکنم، این وسط دولت نفت میفروشد و به شما اجازه تحصیل رایگان داده و حقوق بنده را نیز پرداخت میکند! البته محاسنی هم دارد. مثلا وقتی اساتید خارجی میشوند که در ایران یک استاد 10 تا دانشجو دکتری دارد، هم تعجب کرده و هم کلی حسرت میخورند که کاش آنها هم اینقدر دانشجوی دکتری داشتند! چون 10 تا دانشجوی دکتری خیلی گرنت میخواهد. الان وقتی به سیستم ما نگاه میکنیم میبینیم که چیزی
میشود شبیه تولید انبوه دانشجو!
از نحوه ارتباط خود با دانشجوها برای ما بفرمایید، در دانشکده مهندسی مکانیک علم و صنعت، به عنوان چهرهای محبوب در بین دانشجویان شناخته میشوید.
این لطف دانشجویان ماست. من دانشجوها را مثل بچههای خودم میدانم. قبلا هم گفتم، برای من دانشجو و نیروی جوان کشورم ارزشمند هستند. چون اگر همه چاههای نفت و معادن کشور تمام شوند، هنوز این نیروهای جوان میتوانند با خلاقیتشان این کشور را بسازند. دانشجو باید با استاد احساس راحتی کند. باید در دفتر کار استاد به دانشجو باز باشد، باید روی گشاده با دانشجو داشت تا دانشجو احساس کند که استاد طرفدار و هوادارش است. اگر یک نیروی دانشجو از استاد لطمه بخورد، سرمایه ملی لطمه خورده است. نگاه ما به عنوان استاد به دانشجو باید این چنین باشد. این ها ثروت کشور هستند. غیر از
بحث استاد و دانشجویی، اخلاق دینی ما هم همین را حکم میکند. اگر بعضی اوقات که برخی از اساتید رفتار خاصی با دانشجو دارند یا بلعکس، برای اینست که این دوستان آموزههای دینی را فراموش میکنند. البته برخیها هم که شاید سختیهای زندگی و مشکلات و گرفتاریها باعث شده که اخم هایشان توی هم باشد! تمام سعی بنده سر کلاس ها این است که دانشجویان احساس صمیمیت کنند. چون بعضی از دانشجوها برای درس خواندن انگیزه ندارند. با توپ و تشر این انگیزه ایجاد نمیشود. شاید با محبت بشود. من این مسیر را انتخاب کردم که با جذب دانشجو محرکی ایجاد کنم که دانشجو جلو برود.
از چه زمانی با هوافضا آشنا شدید و چگونه در این زمینه شروع به فعالیت کردید؟
از دوره جنگ آشنا شدم. بعد از اینکه از خارج آمدم در صنایع فجر و صنعت هوایی کارهایی انجام دادم. صنعت کامپوزیت هم کاربرد بسیاری در هوافضا دارد. با بسیاری از گروههایی که در صنایع هوافضایی فعالیت میکردند مرتبط هستم. صنعت هوافضا همیشه تکنولوژیی دارد که در لبه است و به سایر علوم سرریز میشود. در صنعت هوایی ما هم این اتفاق افتاد. اگرچه شاید انتقاد شود که ما پیشرفتی در زمینه تولید انبوه هواپیما نداشتیم. اکثر گروههایی که میبینید تنها چند فروند هواپیما ساختند، تست کردند و گواهی پرواز گرفتند. ولی میبینید که اغلب این گروهها به تولید انبوه
نرسیدند. ممکن است سوال کنید چرا اینطور شده است؟ این موضوع دلایل زیادی دارد که توضیح آن شاید نیاز به یک جلسه مفصل به صورت جداگانه داشته باشد. این موضوع مقداریش به تحریمها برمیگردد. به هر حال تحریم به طور خیلی جدی روی صنعت هوایی ما اعمال شده و غربی ها اصلا تمایلی ندارند که این صنعت شکل بگیرد. اگرچه وضعیت فعلی راضی کننده نیست و خیلی با مطلوب فاصله داریم، ولی اگر شما به کشورهای دور و بر خودمان نگاهی بیاندازید میبینید که به طور کلی در تکنولوژی هوافضا اعم از موشکی و هوایی و فضایی در منطقه شاخصهای خوبی داریم.
خیلی از تحقیقات و پژوهش هایی که شما در صنعت کامپوزیت انجام دادید، به نتیجه رسیده است و در کشور تجاری سازی شده است. ممکن است مقداری درباره این فعالیتها برای ما و مخاطبان سایت مرکز مهندسی هوافضا شرح دهید؟
ما در موسسه کامپوزیت فعالیتهای مختلفی انجام دادهایم، تعداد زیادی از محصولاتی که در نمایشگاه دائمی موسسه است به مرحله تجاری رسیده، مثلا بتن پلیمر که در تصفیه خانههای تهران استفاده میشود، مقاوم سازی بتن با کامپوزیت که شرکتی مجزا برای این موضوع تشکیل شد. توسط این فناوری تاسیسات پالایشگاهها، ابنیه فرسوده و سازه پلها را
مقاوم سازی کردیم. مقاوم سازی مخازن نفتی یکی از کارهای اخیر ماست که در لاوان در قالب یک پروژه بزرگ انجام دادیم. در ساخت پروفیل های کامپوزیتی شرکتی ایجاد شده است که در کاشان فعالیت میکند. تسمههای نساجی تولید کردیم. کامپوزیت های سرامیکی از دیگر محصولاتی است که تجاری شده است. این کامپوزیتها در صنایع ذوب مس کاربرد دارد. جلیقههای ضد گلوله تولید شد. سیستمهای نجات بالگرد که توانایی نجات بالگرد در صورت سقوط در آب را دارد. و پروژههای زیاد دیگری که انجام شده و این نشان میدهد که هدف ما صرفا انتشار مقالات ISI نبوده است. اگرچه نتایج این
پروژهها و تحقیقات منتشر شده است، اما کار و هنر اصلی در تجاری سازی این تحقیقات است. اگر از من بپرسید که یک طرح و پژوهش علمی تا رسیدن به تجاری سازی، چند درصدش در دانشگاه است بنده میگویم تنها 15 درصد، 85 درصد کار در بیرون دانشگاه و در فرایند شناخت صنعت و بازار حاصل میشود. و این مسیر بسیار پر پیچ و خمی است!
محصولی هم توانستید از کشور صادر کنید؟
بله. ما طی یک همکاری با دفتر همکاری های فناوری ریاست جمهوری، توانستم 10 شرکت تولید کننده کامپوزیت را برای صادرات سازماندهی کنیم و در اتریش یک شرکت را استخدام کردیم که کارهای تجاری را انجام دهد. آنچه که از این کار درس گرفتیم این بود که صادرات کاری بسیار پیچیده و عوامل فراوانی در آن دخیل است. برای مثال شما فکر کنید که قصد دارید یک سینک ظرفشویی یا رزین را برای اتریش صادر کنید. اولا که چینی ها در رقابت جدی با شما هستند، بعد اینکه برای عبور این مواد از هر کشوری باید گواهی ارسال این مواد از آن کشور اخذ شود چون ماده شیمیایی است. بعد که به بازار هدف رسید باید
توسط آن سیستم پیچیدهای که در غرب است این محصول را به دست مشتری برسانید. خلاصه یک سری تکنیکهایی در تجارت است که کشور ما هنوز در این زمینه خیلی مبتدی است. به هر حال ما توانستیم رزین را صادر کنیم اما خوشحالی ما در این زمینه بیشتر از آن جهت بود که با ساز و کار صادر کردن یک محصول اشنا شدیم و از صفر تا صد این کار را فرا گرفتیم.
ارزیابی شما از رابطه دانشگاه و صنعت چطور است؟
رابطه دانشگاه و صنعت هنوز به صورت سیستماتیک در نیامده است. ارتباطات به صورت فردی است. یعنی ارتباط بر مبنای استاد و صنعت است و اینها همدیگر را پیدا میکنند. حتی درخیلی از کشورها هم این ارتباط سیستماتیک وجود ندارد. بنده مالزی را دیدم، سنگاپور را دیدم، مثل کشور ما این ارتباط سیستماتیک نیست. حتی در کانادا هم خیلی از اساتید اصلا ارتباطی با صنعت ندارند. آمریکا جزو معدود جاهایی است که میتوان به معنای واقعی ارتباط صنعت و دانشگاه را در آن دید.
اقتصاد ما دولتی است، صنعت ما هم دولتی است. وزارت دفاع، وزارت صنعت و معدن و وزارت نفت صنایع بزرگ ما هستند. بخش خصوصی ما به تحقیق خیلی نیازمند نیست، اصلا پولش را ندارد که اینقدر هزینه و ریسک کند. یک سری از پروژهها که ریسکشان بالاست، اصلا کار بخش خصوصی نیست. مثل پروژههایی که ناسا تعریف میکند. اینجا هم پروژه ماهواره را هیچوقت یک بخش خصوصی نمیتواند بر عهده بگیرد. اگر بخش خصوصی هم بخواهد وارد عرصه ارتباط با دانشگاه شود نیز ساز و کاری میخواهد که الان موجود نیست. پس عمده ارتباط صنعت و دانشگاه در ایران، 1- بر مبنای افراد است و سیستماتیک نیست و
2-بیشتر با دولت است نه با بخش خصوصی. البته فعلا به علت برخی از مشکلات اقتصادی این ارتباط ضعیف شده است. هم دانشگاه و هم صنعت میداند که چه کسانی توانایی رفع نیازشان را دارند. اما مشکل اینست که پول نیست! بودجه اگر تزریق شود، قطعا این ارتباط برمیگردد. ولی در حوزه تخصصی خودم اگر بخواهم شرح دهم، وضعیت ارتباط صنعت و دانشگاه خوب است. اما در شاخههای مختلف علمی این ارتباط جامع و فرآگیر نیست.
به این نکته نیز باید توجه کرد که اگر یک استاد دانشگاه اگر در خود توانایی انجام پروژه صنعتی را نمیبیند نباید به این سمت بیاید. چون اگر بیاید راه را برای ارتباط بقیه اساتید با صنعت سد خواهد کرد. دستپاچه نباید پروژه گرفت. صنعت هم در انتخابش کمی باید دقت کند.