خروج نابرابری از گردونه نظام تصمیمگیری
وبلاگ فرشاد مومنی-نابرابری و گستره تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن در جهان و همچنین ایران، موضوع جلسه هفته گذشته موسسه دین و اقتصاد بود که در آن فرشاد مومنی به واکاوی ابعاد نابرابری و اثرات آن بر توسعه پرداخت. به باور این اقتصاددان، یکی از مهمترین مسالههای توسعه امروز نابرابری است.
وبلاگ فرشاد مومنی-نابرابری و گستره تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن در جهان و همچنین ایران، موضوع جلسه هفته گذشته موسسه دین و اقتصاد بود که در آن فرشاد مومنی به واکاوی ابعاد نابرابری و اثرات آن بر توسعه پرداخت. به باور این اقتصاددان، یکی از مهمترین مسالههای توسعه امروز نابرابری است.
اهمیت این امر به حدی است که میتواند تمام وجوه زندگی جمعی را دربر بگیرد اما نکته دشوار ماجرا این است که هرچه رو به جلو حرکت میکنیم ابعاد این نابرابری نامرئیتر و در عین حال پیچیدهتر میشود. به گفته مومنی، نکته تاملبرانگیز این است که ابعاد و زوایای نابرابری در ایران بیشتر از سایر کشورهای جهان است؛ اما با وجود این تناقض آشکار اینجاست که نابرابری خارج از گردونه نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع قرار دارد. به باور مومنی، پس از اجرای سیاستهای تعدیل ساختاری، این نابرابری هر روز گستردهتر و باعث شده تا سیاستگذاریهای دولتمردان در دورههای مختلف در اغلب زمینهها با شکست مواجه شود. مشروح سخنان فرشاد مومنی را در ادامه بخوانید.
مارپیچ بیپایان نابرابری
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، یکی از بزرگترین خلأهای معرفتی در ایران آگاهی نسبت به مساله نابرابریهای ناموجه و آثار آنها بر توسعه انسانی، اجتماعی، اقتصادی و پایدار است. حتی در حدی که در کشورهای دیگر جهان که نه ادعای اعتقادی در مورد عدالت دارند و نه شرایط خطیر و پیچیده و مناسبات نابرابرسازی دارند هم به این مساله توجه شایسته نمیشود. کتاب توماس پیکتی با عنوان «سرمایه در قرن بیست و یکم» سروصدای زیادی در دنیا به پا کرد و مورد توجه قرار گرفت اما در ایران چندان با استقبال مواجه نشد. شاید بتوان ادعا کرد که بزرگترین دغدغه «پیکتی» در این کتاب این است که در ربع اول قرن بیست و یکم گستره و عمق نابرابریها از مرزهای خطرناکی عبور میکند. او یادآوری میکند که در نیمه اول قرن بیستم وقتی که نابرابریها از حدودی فراتر رفت، جهان شاهد شکلگیری دو جنگ جهانی شد و پیکتی فلسفه اصلی کتاب خود را همین موضوع قرار داده است.
«پیکتی» دو تعبیر کلیدی را مطرح میکند؛ نخست اینکه مناسبات جدید ما را با پدیدهیی به نام مارپیچ بیپایان نابرابری روبهرو کرده است. نکته دومی که مطرح میکند این است که راه برونرفت از این ماجرا هم انقلاب اجتماعی سوم است. منظور از انقلاب اجتماعی سوم ضرورت بسترسازی برای اعمال نظارتهای دموکراتیک مدنی در مقیاس جهانی بر روندهای نابرابرساز است. بنابراین نخستین کارکرد سوء نابرابریهای ناموجه این است که مناسبات اجتماعی را چه در درون کشورها و چه در بین کشورها مناسبات مبتنیبر ستیز میکند. در چارچوب مناسبات مبتنیبر ستیز برخورداری از طریق حذف و سرکوب میسر میشود. بنابراین چون در چارچوب این مناسبات، تخصصی شدن امور و تقسیم کار عقلایی موضوعیت پیدا نمیکند، جهان در همه عرصههای حیات جمعی خود با بحران روبهرو میشود.
یکی از نقدهای رادیکال به اقتصاد سیاسی نئوکلاسیکی این است که این رویکرد یک تاکید افراطی بر مساله رقابت دارد و برخورد سهلانگارانه افراطی در زمینه ابعاد اهمیت مناسبات مشوق همکاری صورت میگیرد. شاهبیت مسالهیی که اسمیت در کتاب ثروت ملل مطرح میکند، رقابت نیست بلکه معجزه تقسیم کار است. یعنی انسانها در سطوح ملی و بینالمللی قادر به همکاریهای سازنده با هم باشند. اسمیت معجزه تقسیم کار را در چارچوب یک مثال سطح خرد مطرح میکند و وجه معجزهآسای آن را هم به اعتبار جهش خارقالعادهیی که در کارایی و بهرهوری پدید میآورد، مثال میزند.
در کتاب «ثروت ملل» دو کارخانه سنجاقسازی با هم مقایسه میشوند. در یک کارخانه اصل بر عدم همکاری است و هر کس کل فرآیند تولید سنجاق را به تنهایی برعهده میگیرد و در کارخانه دوم اصل بر تقسیم کار عقلایی است. این مشاهده میدانی نشان میدهد که تولید سرانه در کارخانه اول که در آن همکاری وجود ندارد، روزانه 20 سنجاق و در کارخانه دوم که اصل بر همکاری است، 4 هزار سنجاق است. شکاف برابری در شرایطی که همکاری وجود داشته باشد یا نداشته باشد در استانداردهای فناوریهای ربع پایانی قرن هجدهم تا این درجه تکاندهنده و زیاد است.
برپایی مناسبات مبتنی بر ستیز
وقتی نابرابریهای ناموجه از حدودی فراتر میروند خطر برپایی مناسبات مبتنی بر ستیز چه در درون کشورها و چه در بین کشورها ایجاد میشود. یک وجه بسیار مهم دیگری از این مساله که شاید از افتخارات دانش توسعه باشد این است که جهانیان را به یک سوءکارکرد بسیار حیاتی دیگر یا همان نابرابری حساس کرد. رابطه نابرابریهای ناموجه با برقرار شدن مناسبات مبتنی بر سلطه بین طرفین مبادله یک وجه بسیار مهم از مساله است؛ خواه این مبادله در میدان سیاست باشد و خواه در میدان اقتصاد. متاسفانه کشور ما در این زمینه هم حساسیتها و آگاهیبرانگیزیهای کافی را ندارد.
در دورانی که مساله وابستگی و مناسبات مبتنی بر سلطه بهطور جدی در نظام کارشناسی و اندیشهیی حساسیتبرانگیزی میکرد، وقتی صورتبندیهای مفهومی و نظری را دنبال میکنیم، میبینیم رابطه مبتنی بر وابستگی پیامد اجتنابناپذیر مواجهه دو قدرت ملی نابرابر است که در آن قدرت برتر و کشوری که از تواناییهای بیشتری برخوردار است همه مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را مشروط و وابسته به اراده خود میکند. بنابراین در ذات مناسبات نابرابر، مبتنی بر سلطه هم وجود دارد. اگر از این زاویه به مساله حساس شویم، افقهای حیرتانگیزی را مشاهده میکنیم که متاسفانه امروز حساسیتهای کافی در مورد آن وجود ندارد.
انکار مناسبات مبتنی بر سلطه
اقتصاددان نهادگرای قرن بیستم «جان کنت گالبرات» در ربع پایانی عمر خود کتاب «آناتومی قدرت» را نوشت.
در این کتاب با رویکرد تاریخی مسیر اعمال قدرت و برقرار کردن مناسبات مبتنی بر سلطه و وابستگی را به شکل بدیع مطرح کرد است. عنصر کلیدی در آن صورتبندی خارقالعاده این است که «گالبرات» میگوید هرچه به سالهای پایانی قرن بیستم و ربع اول قرن بیست و یکم نزدیک میشویم، مناسبات قدرت شکل نامرئیتر، پیچیدهتر و نامحسوستری پیدا میکند. به تعبیری که برخی نظریهپردازان بزرگ مطرح کردهاند، مناسبات سلطه در این فرآیند رو به پیچیدگی درنهایت به پدیده درونی شدن وابستگی منجر میشود.
چون مناسبات مبتنی بر سلطه با چشمهای غیرمسلح دیده نمیشود، حتی در سطح روشنفکران و متفکران هم دیده نشدن به منزله عدم وجود تلقی میشود. جلوه این مساله در ایران به اینگونه است که اگر کسی روی این مناسبات و نقشی که در شکلگیری غیرمحسوس سرنوشت دارد، نکتهیی را مطرح کند بلافاصله به توطئهاندیشی متهم میشود.
علاوه بر این چون نمیتوانیم این پدیده را ببینیم، دست به انکار میزنیم. این درحال است که متفکران بزرگی این مساله را مطرح کردهاند که آنقدر واقعیت چیزی به نام توطئه در مناسبات فردی و اجتماعی درون و بین کشورها بدیهی است که اگر کسی آن را انکار کند، گویی بدیهیهای اولیه عقلی را انکار کرده است. اصل وجود توطئه انکارکردنی نیست و بسیاری از انرژیها در مقیاس ملی و بینالمللی صرف ردگیری توطئهها و مهار آنها میشود.
«گری آلن» بر این باور است که روشنفکران جهان سومی باید هوشیار باشند که اصل وجود توطئه انکارکردنی نیست. چیزی که توطئهاندیشی را از لحاظ علمی مطرود میکند، این است که تفکر توطئهیی به معنای مطلقانگاری درباره توطئهها، کسانی که در معرض توطئه قرار میگیرند را منفعل و در اسارت توطئهگران تصور میکنند. به عبارت دیگر توطئه وجود دارد و این ما هستیم که با طرز برخوردی که با آن داریم، تعیین میکنیم که توطئه به نتیجه برسد یا نرسد.
ناهنجاریهای سیستمی سلطه
یکی دیگر از سوءکارکردهای حیرتانگیز مناسبات مبتنی بر نابرابریهای ناموجه، این است که چه در مقیاس ملی و چه در مقیاس بینالمللی گروههایی را بر گروههای دیگر به شکل ناروا و ظالمانه مسلط میکند. وقتی سلطه اتفاق افتاد با انبوهی از ناهنجاریهای سیستمی بعدی هم مواجه خواهیم شد. وقتی از این زاویه مطالعات سطح توسعه را دنبال میکنیم، مشخص میشود که هزینه فرصت غفلت از این مساله سرنوشتساز تا چه ابعادی میتواند برای جامعه ما شکنندگیآور و پرهزینه باشد.
یکی از مطالعات ارزندهیی که در زمینه نابرابری و اثر آن بر توسعه شده توسط «پال استریتن» انجام شده که یکی از بزرگترین نظریهپردازان توسعه در قرن بیستم است. «استریتن» با شواهد بسیار روشنی تصریح میکند که مناسبات نابرابر جامعه را به سمت آشتیناپذیری میکشاند. حتی در کشورهای صنعتی پیشرفته که از سطوح نسبتا بالای کیفیت نهادی برخوردارند سوءعملکرد اقتصادی را منجر میشود، منشأ بیثباتی، خشونتورزی و جرمزایی میشود و در ادامه منشأ کاهش سرمایهگذاریهای مولد و کاهش تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه میشود.
اعتماد و تعهد اجتماعی را کاهش میدهد و موجب افزایش بیاخلاقی به ویژه حسد و در اثر آن کاهش عزت نفس افراد میشود. با چنین تبعاتی، نابرابری نیروی محرکه کاهش امید به زندگی میشود.
غفلت از نابرابری و شکست سیاستها
میتوان به وضوح مشاهده کرد که هزینه فرصت سهلانگاری در اندیشهورزی در باب نابرابریهای ناموجه و تمهید بستر نهادی برای مواجه خردورزانه با آن چقدر میتواند بالا باشد. نکته کلیدی این است که نابرابریهای ناموجه همه ابعاد حیات جمعی انسانها را دچار آشفتگی و بحران میکند. نابرابری یک مساله بسیار حیاتی است و به طرز فاجعهآمیزی در ایران در چارچوب مناسبات اقتصاد سیاسی رانتی نادیده گرفته میشود.
بنابراین از طریق تدابیری که برای اداره کشور تمهید میکنیم به این جهت که به نابرابری توجه نکردیم، تدابیری سیاستی سیاستگذاران هم یکی پس از دیگری با شکست روبهرو میشود. اگر از منظر تاریخ اقتصادی بررسی کنیم به ویژه از سرآغاز اجرای برنامه تعدیل ساختاری تا امروز به واسطه غفلت از مساله نابرابری، نظام سیاستگذاری کشور در هر مسالهیی بیشتر انرژی گذاشته و بیشتر شکست خورده و بحران آفریده است.
گزارش توسعه انسانی سال 2006میلادی یکی از درخشانترین مطالعاتی است که تا امروز در مقیاس جهانی درباره بحران جهانی آب صورت گرفته است. هر ساله دو گزارش یکی توسط بانک جهانی و دیگری توسط برنامه توسعه ملل متحد منتشر میشود. عنوان اولی گزارش توسعه جهانی و عنوان دیگری گزارش توسعه انسانی است. این دو گزارش درخشانترین مطالعات درباره توسعه است. یکی از دریغهای بزرگ ما در ایران همیشه این بوده که چون مساله توسعه دغدغه نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع نیست، این گزارشها را ترجمه هم نمیکنیم که دستکم ذخیره دانایی ما در زمینه توسعه افزایش پیدا کند.
بحران آب یا بحران نابرابری
در گزارش توسعه انسانی سال 2006میلادی ابتدا شرح مبسوطی درباره اینکه چگونه محرومیت از دسترسی به آب موجب گسترش و تعمیق محرومیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میشود، ارائه میدهد. فهم این مساله به اعتبار طول و عرض بحران آب در ایران میتواند برای ما ارتقادهنده باشد. اما از نظر صورتبندی نظری بحران آب نکتهیی در این گزارش مطرح شده که مستقیما به بحث نابرابری مربوط میشود. در این گزارش آمده است که حتی امروز هم که بحران آب در مقیاس جهانی درحال تبدیل شدن به یک بحران بهشدت شکنندگیآور شده است بیش از حد لازم آب در جهان برای مصارف خانگی، کشاورزی و صنعتی وجود دارد. مشکل این است که برخی از مردم و به طور مشخص فقرا به واسطه نوع و میزان دسترسی به زیرساختهای لازم برای استفاده از آب برای بقا یا به واسطه الگوهای خاص سیاستگذاری عمومی که منشأ تعمیق نابرابری هستند، دچار مشکل میشوند.
براساس این گزارش، چیزی که به نام بحران جهانی آب مطرح میشود در ذات خودش بیش از هر چیز به 3عنصر مربوط میشود که عبارتند از فقر، نابرابری و روابط قدرت نابرابر میان گروههای اجتماعی و بین کشورها. استنتاجی که از این مورد میتوان کرد این است که مساله نابرابری همه وجوه حیات جمعی انسانها را ناهنجار میکند و محورهایی که از زبان برخی متفکران توسعه مطرح شده در حقیقت گزینشی از مهمترین زمینههاست. اما اگر با جزییات بیشتری بررسی کنیم، متوجه میشویم که همه وجوه حیات جمعی ما در اثر این نابرابری دچار به همریختگی و آشفتگی میشود.
سهلانگاری از نابرابری در نظام سیاسی ایران
پدیده نابرابری بسیار سرنوشتساز است و باید از جنبه عقیدتی هم بیشترین حساسیت را روی این مساله معطوف میکردیم. البته این مقوله هم جزو سایر شوونی است که از لحاظ عقیدتی هم به آن توجه نمیکنیم. میبینید که چقدر هتاکی حتی در ساختار قدرت ایران رایج شده است.
درحالی که تعلیم دین به ما میگوید حتی کسانی که دعوت به «من دونالله» میکنند را هم نباید مورد هتاکی قرار داد. اما امروز هتاکی سکه رایج است. سوءرفتارهای اخلاقی در چارچوب آموزه اسلامی به شدت نفی و نهی شدهاند؛ اما میبینیم که بسیاری از این سوءرفتارها رایج است. تکاندهندهترین آنها سهلانگاریهایی است که در زمینه مناسبات ربوی در سیستم اقتصادی کشور وجود دارد.
ما ادعاهایی داریم اما در عمل مناسباتی ایجاد کردیم که فاصله بسیار معنیداری با ادعاها و موازین دارد. نکته مهم این است با اینکه نابرابری مساله خطیری است، ابعاد اهمیت و حساسیت مساله نابرابری برای ایران به طرز حیرتانگیزی بیشتر از سایر کشورهاست و نقطه نتاقض این است که این مساله از گردونه حساسیت نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع و آموزش و پژوهش بیرون قرار گرفته است.