◄ پارادکس درد یعنی خوشبختی
مجتبی لشکر بلوکی در تازهترین مطلب تلگرامی خود به پارادکس درد یعنی خوشبختی پرداخته است.
وبلاگ مجتبی لشکر بلوکی-همه دوست دارند حالشان خوب باشد. زندگیشان شاد و شیک باشد، عاشق شوند و روابط عاطفیشان معرکه باشد، اندامی جذاب داشته باشند پولشان از پارو بالا برود و محبوب و محترم باشند و با خدا رابطه ای عمیق و آسمانی داشته باشند. دلشان میخواهد چنان مشهور باشندکه وقتی واردجمعی میشوند حاضران مثل دریای سرخ که به فرمان حضرت موسی دوتکه شد، برایشان راه باز کنند. اینچیزها را همه دوست دارند. کار سختی نیست که بخواهی زیبا، پولدار، موفق، محترم بودن را دوست باشی! دوست داشتن این جور چیزها راحت است.
اگر از شما بپرسم «از زندگی چه میخواهید؟» و شما هم جوابی بدهید مثل این که «میخواهم شاد و خوشبخت باشم و خانوادهای خوب و شغلی داشته باشم که دوستش بدارم»، باید بگویم پاسختان کاملا بی معناست! نکته دقیقا همین جاست. این سوال کاملا گمراه کننده است! پرسش مربوط به لذایذ آسان است و جوابش نیز گمراه کننده. کمی گیج کننده به نظر می رسد، بگذارید بیشتر توضیح دهم.
پرسش درستی که باید از خودمان بپرسیم این است: در چه حوزه ای می خواهید «درد» بکشید و می خواهید برای چه چیزی «مبارزه» کنید؟ این پرسش نقش اساسی در موفقیت ما دارد. چرا این پرسش درست تر است؟ همه میخواهند شغلی عالی و استقلال مالی داشته باشند ولی همه نمیخواهند رنج و درد شصت ساعت کار در هفته، رفتوآمدهای طولانی، کاغذبازیهای منزجرکننده، سلسله مراتب اداری و ملال روزمرۀ حضور در جهنمی مکعبشکل (اتاق اداره) را تحمل کنند. مردم میخواهند بدون خطرکردن، بدون فداکردن و بدون موکول کردن لذتها و ولخرجیها به آینده موفق و ثروتمند شوند.
داشتن احساسات و تجربیات مثبت راحت است ولی همۀ ما در مدیریت احساسات و تجربیات منفی دچار مشکلیم. بنابراین احساسات خوبی که در اثر آرزوها و رویاها در وجود ما شکل می گیرد تعیین کننده موفقیت ما نیست! بلکه احساسات بدی که مایلیم و قادریم برای رسیدن به آن احساسات خوب تحمل کنیم تعییینکننده اند. ما بدنهایی فوقالعاده میخواهیم با سیکس پک! ولی به چنین اندامی نمیرسیم مگر آنکه رنج حضور چندین ساعته در باشگاه ورزشی را بپذیریم، کالری غذایی که میخوریم را بسنجیم و لقمه هامان را کوچک تر کنیم. میخواهیم کسبوکار خودمان را راه بیاندازیم ولی فقط زمانی میتوانیم یک کارآفرین موفق شویم که خطر کردن، بلاتکلیفی، شکستهای متوالی و کار طولانی روی چیزی که هنوز نمیدانیم موفق خواهد بود یا نه را بپذیریم. پس تا بدین جا متوجه شدیم اینکه «از چه چیزی لذت می بریم» موفقیت ما را تعیین نمیکند. بلکه «چه درد و رنجی را میخواهیم تحمل کنیم؟» آینده ما را می سازد.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
این مساله هم برای زندگی شخصی است کاربرد دارد و هم برای سازمان و کشور. همه سازمان ها می خواهند که سودآور، ماندگار، خوش نام و بزرگ شوند. اما مساله این نیست. مساله این است که حاضرند برای چه چیزی مبارزه کنند (مثلا ارایه محصولات استاندارد با قیمت پایین مانند آیکیا) و چه رنجی را تحمل کنند (مثلا استفاده از نیروی انسانی ارزان قیمت آسیایی). همه ملت ها و کشورها نیز می خواهند که رفاه، آموزش، سلامت و امنیت بالایی داشته باشند. به همین خاطر این بی معناست. مهم این است که بگویند حاضرند برای چه مبارزه کنند؟ (مثلا دستیابی به بالاترین نرخ پذیرش گردشگر خارجی) یا حاضرند چه دردی را تحمل کنند (صرف نظر کردن از بهترین مواد غذایی که تولید می کنند و به جای مصرف داخلی، صادرات می کنند).
با خود خلوت کنید و سه سوال از خود بپرسید:
1- موفقیت را در سطح زندگی شخصی/سازمان/کشور چه چیزی تعریف می کنم؟
2-برای رسیدن به چنین موفقیتی، حاضرم برای چه چیزی مبارزه کنم؟
3- برای رسیدن به چنین موفقیتی، حاضرم چه دردی را تا کجا تحمل کنم؟
اهمیت دو سؤال آخر برای این است که بسیار بیشتر از آرزوها و رویاها دربارۀ عمیق ترین خواسته هایمان اطلاعات به ما میدهد. بههرحال هرکسی/سازمانی/کشوری باید چیزی را انتخاب کند و دردش را نیز تحمل کند. فرهاد شیرین را انتخاب کرد و کوه را تراشید. نمیتوان زندگی بیدردی داشت. پرسش مربوط به لذایذ آسان است و تقریباً همۀ ما پاسخ مشابهی برای آن داریم. پرسش از درد و مبارزه است که راهگشاست.