◄ یعنی این همه مهاجر را نمیبینیم؟
پست مربوط به فرار مغزها سعی میکرد برخی افسانهها یا اعداد نادقیق مربوط به مهاجرت و به اصطلاح «فرار مغزها» را نقد کند. تجربه میگوید وقتی موضوعی برای افراد بدیهی و ملموس جلوه میکند، نقدهای مبتنی بر اعداد رسمی و تخمینهای کران بالا و پایین در سطح کلان کمی با تردید و مقاومت مواجه میشود.
وبلاگ حامد قدوسی- پست مربوط به فرار مغزها سعی میکرد برخی افسانهها یا اعداد نادقیق مربوط به مهاجرت و به اصطلاح «فرار مغزها» را نقد کند. تجربه میگوید وقتی موضوعی برای افراد بدیهی و ملموس جلوه میکند، نقدهای مبتنی بر اعداد رسمی و تخمینهای کران بالا و پایین در سطح کلان کمی با تردید و مقاومت مواجه میشود. یکی دو جا دیدم که مطلب مورد بحث قرار گرفته و ادعای برخی این بوده که «با این همه مهاجر که اطراف خود میبینیم، چه طور ممکن است کل مهاجرت این اعداد کوچک باشد؟».
این موضوع بهانهای میشود تا برخی خطاها و بایاسهای ذهنی از تخمین خرد به کلان را بحث کنیم. اینجا مهاجرت را به عنوان یک مثال استفاده میکنیم ولی این خطاها در خیلی زمینههای دیگر هم قابل مشاهده است.
۱) خطای اول نسبتا بدیهی است، خوشههای غیرتصادفی: کسانی که روی توییتر و فیسبوک مدعی مشاهده عده زیادی مهاجر در اطراف خود هستند، از خوشههای غیرتصادفی در جامعه ایران میآیند که چگالی مهاجرت در آنها بسیار بالاتر از میانگین جامعه است. به طور مشخصتر این افراد با احتمال خیلی بیشتری نسبت به میانگین جامعه تحصیلکرده، عمدتا ساکن شهرهای بزرگ، فعال در فضای مجازی، از طبقه متوسط، دارای مشاغل حرفهای و الخ هستند. میتوان تصور کرد که اگر بحث مثلا در یک پاتوق محلی در یک شهر کوچک در یک استان محروم کشور بود، تصور و تخمین افراد از مهاجرت «دور و برشان» بسیار متفاوت میبود.
حتی در بین طبقات متوسط ولی متخصص در رشتههای مختلف این تخمین ذهنی متفاوت است. به عنوان یک مثال شخصی برای تاثیر رشتههای تحصیلی: من در سه دانشکده دانشگاه شریف درس خواندهام. اگر فقط به تخمین شخصی خودم از مهاجرت همکلاسیهایم نگاه کنم، در دانشکده اول به عدد ۵۰٪ مهاجر، در دانشکده دوم به ۲۰٪ و در دانشکده سوم به هفت درصد میرسم. طبعا هیچ کدام از این سه عدد قابل اعتماد نیست.
۲) خطای دومی کمی غیربدیهیتر است: مشاهدات افراد مختلف «مستقل» از هم نیست و همبستگی فضایی (Spatial Correlation) زیادی روی شبکه جامعه دارد. تکتک افراد آن بحث میتوانند مدعی شوند که «دختر همسایه» و «همکار پدر» و «نوه خاله» و «معلم دبیرستان» شان مهاجرت کردهاند و مثلا به این نتیجه برسند که ۲۰ درصد کسانی که میشناختند از کشور رفتهاند. نکته اینجا است که «دختر همسایه» نفر الف در عین حال «نوه خاله» نفر ب هم هست و «همکار پدر» ب در واقع «معلم دبیرستان» نفر پ بوده است، خصوصا وقتی افراد در خوشههای با اتصال زیاد و قوی حضور دارند. وقتی این همبستگی بالا وجود دارد، تعداد کل «نقاط» مورد علاقه روی شبکه جمع جبری ساده گزارشها و مشاهدات تکتک اعضاء نیست و باید تمام این نقاط مشترک را از جمع کل حذف کرد. در این صورت ممکن است در یک جمع ۱۰۰۰۰ نفری که هر کدام شخصا ۲۰ نفر را میشناسند که مهاجرت کردهاند، مثلا به کلا ۱۰۰ نفر مهاجر برسیم.
۳) خطای سوم مربوط به ضعف در تجسم فردی ما از متغیرهای کلان است: آیا تا به حال پیش آمده که مثلا جایی ساعتی روی پروژهای کار کنید و با این که مثلا هر روز کار کردهاید، وقتی آخر ماه آنها را جمع بزنید به عدد ناامیدکننده و کوچکی برسید؟ این خطا از اینجا میآید که تصور ذهنی ما برای تفکیک مثلا ۱۰ هزار مهاجر و ۱۰۰ هزار مهاجر در سال خیلی قوی نیست. برای کسانی از ما که تمرین ذهنی نداشتهایم، کمی سخت است که باور کنیم که وقتی همه «پسر و دختر همسایه» و «همکار پدر» و «نوه خاله و عمو» و «معلم دبیرستان» ها را به شیوه درست جمع بزنیم، به مثلا ۱۰ هزار نفر در سال برسیم (که با اعداد کلان همخوانی دارد). واقعیت این است که ۱۰ هزار نفر در سال هم عدد خیلی بزرگی است و ما شهود ذهنی کافی برای قضاوت در مورد ابعاد آن نداریم.