◄ ناگهان چقدر زود، دیر می شود
در سالهای اخیر خیلی نوشتم، گفتم و برای سخنرانی، مشاوره، نشست علمی یا برگزاری کارگاه، سفر رفتم. درستش این است که بگویم در پانزده سال گذشته، خیلی شِلتاق کردهام.
وبلاگ محسن رنانی-در سالهای اخیر خیلی نوشتم، گفتم و برای سخنرانی، مشاوره، نشست علمی یا برگزاری کارگاه، سفر رفتم. درستش این است که بگویم در پانزده سال گذشته، خیلی شِلتاق کردهام. نه تنها برای مسائل متعدد اقتصاد سیاسی تحلیل دادهام، سیاست تعدیل را نقد کردم، در مخالفت با هدفمندسازی یارانهها در دهها میزگرد و مناظره و همایش شرکت کردم، درباره مسائل مختلف به مقامات کشور نامه نوشتم، درباره مناقشه اتمی کتاب منتشر کردم و درباره سیاستهای ضد تورمی دولت و برنامه های خروج از رکود پیدرپی مصاحبه کردم؛ بلکه در خارج از حوزه اقتصاد، در موضوعات مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی اعتقادی نیز مطلب نوشتم، پویش راه انداختم و پیام دادم.
درباره ضرورت آشتی ملی و عفو عمومی، ضرورت اصلاح نظام وظیفه، تحول در نظام آموزش و پرورش، درباره لزوم توجه به حقوق همه اقوام و مذاهب ایرانی و ضرورت آموزش زبان مادری به کودکان آنان، درباره بحران آب، مرگ کولبران، خودکشی شوان و قتل بنیتا سخن گفتم و نوشتم. در بیشتر انتخاباتها، تحلیل و پیش بینی داشتهام و مردم را برای مشارکت تشویق کردهام و حتی درباره ناکارآمدی نظام آموزش فقه امروز حوزهها مطلب نوشتم.
نمی دانم آیا در این سالها مساله مهمی بوده است که من درباره آن سخن نگفته باشم؟
به راستی آیا من به عنوان یک معلم اقتصاد وظیفه داشتهام در این همه حوزه وارد شوم؟ در گذشته دوستان زیادی مرا از این روش نهی کردهاند و دوستان زیادی تشویق، اما راستش خودم پاسخ روشنی به این سوال ندارم. البته که در هر کدام از این اقدامات توجیهاتی برای خودم داشته ام. اما اکنون فهم این که در پشت این توجیهات چه عامل و سائقی در کار بوده است، برای خودم نیز ساده نیست. خار خار نفس بوده است؟ یا شهوت شهرت؟ یا رضای الهی؟ یا دغدغه وطن؟ یا حس نوعدوستی؟ یا مأموریت روشنفکری؟ یا وظیفهی حرفهای؟ .... نمی دانم!
هر چه هست، اکنون خیلی خسته و فرسودهام. چند سال است که فرصت مطالعهی جدی در رشته تخصصی خود را نیز نداشتهام. در یک کلام، نیازی جدی به بازسازی جسمی، روحی و علمی دارم. دانشجویانم نیز شاکیاند که برای آنها وقت کافی نمی گذارم. کارهای عقب مانده دانشگاهی زیادی نیز دارم که باید به سرانجام برسانم.
بنابراین تا مدتی تحلیل یا نوشتهای در حوزه اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی سیاسی نخواهم داشت. البته تصمیم دارم هر از گاهی چکیده برخی از مطالب ارزشمندی که از دیگران میخوانم یا درسگفتارهای توسعه و یا چکیده «گفتوگوهای توسعه» را که با برخی صاحبنظران دارم، در این جا به اشتراک بگذارم، اما درباره «مسائل روز»، در اینجا چیزی منتشر نخواهم کرد.
این روزها که نشانههای ورود به سالمندی در تنم آشکار شده است، خیلی وقتها این شعر قیصر را زمزمه میکنم:
حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی: وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چقدر زود دیر میشود!