جای خالی تحقیق
اینکه چرا حکومتها و دولتها در پنج دهه گذشته به توصیهها و هشدارهای کارشناسان گوش نکردهاند، دلایل متعددی دارد.شاید یکی این باشدکه پایههای حکمرانی در کشور ما به جای تولید ثروت، بر اساس توزیع آن شکل گرفته است.
وبلاگ محسن جلالپور: گاهی از خودم میپرسم وقتی پنجاه سال پیش کشاورزی در کرمان جایگزین خیلی از کسب وکارها شد و کرمانیها به کشاورزی رو آوردند، محققان و دانشگاهیان کجا بودند؟ آیا کسی بود که بگوید کرمان سرزمینی خشک و کم آب است و نباید گنج گرانبهایش را این گونه خرج کرد؟
اگر دانشگاهیان و محققان آن دوره، با نگاه علمی ومحاسبات صحیح آینده این مسیر را گوشزد کرده بودند، آیا باز هم دچار بحران بیآبی در کرمان میشدیم؟
در همان سالها که ذوب آهن اصفهان در کنار زاینده رود ساخته میشد، اگر پژوهشگران خسارات پیش روی این تصمیم را به مردم و مسئولین هشدار میدادند آیا امروز اصفهان دچار این خشکسالی هولناک میشد؟
وقتی اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، اقتصاد کشور به سرعت در مسیرهای نادرست گام برمی داشت، آیاچنین تذکراتی کارساز نبود؟
وقتی این همه صنایع پر مصرف بر پایه سوخت ارزان و یارانهای در کشور شکل میگرفت آیا نیاز به هشدار و گوشزد نبود؟ از خودم میپرسم آیا دانشگاهیان و محققین ما در این سالها به رسالت خود عمل کردهاند؟
وقتی روند تاریخی این سه دهه را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم در بسیاری از این مقاطع تاریخی، دانشگاه و دانشگاهیان رسالت خود را انجام داده و هشدارهای لازم را دادهاند. یعنی سمت عرضه به دلایل مختلف از جمله وطن دوستی و احساس مسئولیت،کار خودش را به درستی انجام داده اما مشکل در سمت تقاضا بوده است.
اینکه چرا حکومتها و دولتها در پنج دهه گذشته به توصیهها و هشدارهای کارشناسان گوش نکردهاند، دلایل متعددی دارد.شاید یکی این باشدکه پایههای حکمرانی در کشور ما به جای تولید ثروت، بر اساس توزیع آن شکل گرفته است.
یعنی در شرایطی که حکمرانی با اتکا به منابع خدادادی بین نسلی،توزیع ثروت را به جای تولید ثروت در سیاستگذاری مد نظر قرار داده مسلماً برای این اخطارها گوش شنوایی پیدا نخواهد شد و در چنین ساختاری هیچ دلیلی برای پرداختن به دانش، بهرهوری، نوآوری و خلاقیت وجود ندارد. در طرف مقابل، دانشگاهی که درآمدهای خود را متکی به همین سیستم توزیعی کرده و بودجهاش توسط دولت و مجلس مصوب و تأمین می شود، جرأت و جسارت برای ابراز واقعیت نداشته و کمکم به وادی محافظه کاری و پرهیز از اظهار نظر کشیده میشود.
این مسیر دو طرفه است که دولتها به دلیل اداره کردن کشور با سیستم توزیع منابع، چندان اعتنایی به اخطار دانشگاهیان نکرده و از طرف دیگر دانشگاه و دانشگاهیان به دلیل وابستگی به بودجه دولتی و برای افزایش میزان سهم خود از این توزیع، چندان علاقهای به بیان وقایع و پیشگیری از پیامدهای آن برای آیندگان را نداشته باشند.
با این حال آنچه اکنون میتواند امیدوار کننده باشد، تغییر ریل سرمایهگذاری از عنصر «سرمایه» به عنصر «دانش» است. چون خلاقیت و فکر، جایگزین پول شده و به عبارتی، سرمایه انسانی چند پله بالاتر از سرمایه مادی قرار گرفته است. دوره حکمرانیهای توزیعی به پایان رسیده و از طرفی به دلیل عدم نیاز به بودجه و پول برای چنین فعالیتها و پژوهشهایی، دانشگاهیان نیز خود را محتاج دست درازی برای توزیع بودجه توسط دولت و مجلس نمیبیند و شاید بهترین زمان برای فعالان اقتصادی و دانشگاهیان است که طرحی نو در اندازند و پیمانی تازه با اقتصاد ببندند.
تنها در این صورت است که هم دانشگاه جایگاه واقعی خود را پیدا میکند و هم بخش خصوصی میتواند توانمندتر و مجهزتر در عرصه اقتصاد کشور حضور یابد. اگر چنین تغییری رخ دهد میتوان انتظار داشت دانشگاه توان، انگیزه، جرأت و جسارت ابراز واقعیات را دوباره پیدا کرده و از رکود و خمودگی فعلی خارج شود و بخش خصوصی هم میتواند با راهکارهای معقول و منطقی در عرصه بین المللی و رقابتی، اقتصاد کشور را از اقتصاد توزیعی به تولیدی سوق دهد و جایگاه واقعی خود را بازیابد.