در رثای اعتماد
آن پشتها در پس پرده سیاست، میآیند و میروند و ما که سرنوشتمان به همین برو بیا بند است، نمیدانیم چه کسی میآید و چه کسی میرود.
وبلاگ محسن جلالپور: صبح چشم که باز کردم، نوشته نگرانکننده وزیر راه و شهرسازی را خواندم.
پیامهای نهفته در نوشته ایشان نگران کننده و هشداردهنده است. اما یکی از همه مهم وقابل تأملتر است و جالب آنکه همان را رئیسجمهور نیز مطرح کرده است.
از کنار اینکه پروژهای به بزرگی آزادراه تهران- شمال برنامهریزی ، مطالعه وصورت مالی درستی نداشته و هیچ اصلی را رعایت نکرده میگذرم، چون تقریبا در بیشتر پروژههای ملی وضع همین گونه بوده است.
آقای آخوندی نوشته: «بیرون از دولت عدهای بیباکانه در حال انداختن سنگی پیشپای مردم با بردن کشور به سمت تحریمهای شورای امنیت هستند». این هم خیلی نگرانکننده است اما از کنارش میگذرم چون اطلاعات من به اندازه آقای وزیر نیست.
وزیر راه و شهرسازی نوشته: «روشهای سهمیهای و کنترلی این روزها در درون دولت و بیرون آن طرفداران فراوانی یافتهاست» باز هم از کنار این نگرانی میگذرم، چون شرایط کوپنی دهه 60 را هم تجربه کردهایم.
اما نکته بسیارمهم ونگرانکننده نوشته آقای آخوندی این است که«بزرگترین، سرمایهی ما در مدیریت این چالش، امید به آینده و انتظارات تورمی پایین در سطح جامعه است.» رئیسجمهور هم گفته: «وقتی دولت سرکار آمد برای بازار ارز کاری نکرد بلکه به دلیل اعتماد و امید به آینده، قیمت ارز تثبیت شد و نرخ تورم کاهش یافت.»
تعارف را باید کنار گذاشت. این روزها هرکس دل در گرو کشور دارد، باید صادقانه سخن بگوید و من میخواهم در این نوشته صادقانه درددل کنم.
روی سخنم با رئیسجمهور است؛ اعتماد مردم به دولت را چه کسی خدشهدار کرده است؟ چرا متخصصان را از دایره تصمیمگیری کنار گذاشتید؟ چرا اقتصاددانان را از دایره سیاستگذاری کنار گذاشتید؟ چرا با راه حلهای سیاسی و با آزمون و خطا سعی دارید سیاستگذاری کنید؟ آیا به این فکر کردهاید که هزینه آزمون و خطای شما را فعالان اقتصادی و مردم باید بپردازند؟
روزهای عجیبی را سپری میکنیم. ایران غرق در ابهام و نگرانی است. مردم ایران میان امروز و فردا و فردا و فردا معلق ماندهاند. امروز نمیشود فردا را پیشبینی کرد و فردا نمیتوان برای فردا طرح و برنامه ریخت.
آن پشتها در پس پرده سیاست، میآیند و میروند و ما که سرنوشتمان به همین برو بیا بند است، نمیدانیم چه کسی میآید و چه کسی میرود.
زمانه پر ابهامی است و سرشار از نگرانی. اعتماد مردم به مردم و مردم به دولت و مردم به حاکمیت خدشهدار شده است. آبروی یک سیستم ذرهذره جمع میشود و خروارخروار از بین میرود. اعتماد به تدریج میآید و یکجا می رود. آهنگ تخریب اعتماد عمومی هر روز دارد سرعت بیشتری میگیرد.
چه اتفاقی افتاده؟ چه اتفاقی دارد میافتد؟ قرار است به کجا برویم؟
دوستی میگفت: اگر به من اعتماد کنید، بهتر از این است که به من محبت کنید و من هم به آقای رئیسجمهور میگویم جایی که اعتماد نیست، سخن گفتن بیهوده است.