ما پیادهها!
همیشه آیندهای را تصور میکنم که مبلمان و مسیرهای شهری و بینشهری زیبا، امن، تمیز، خوانا و جذاب برای پیادهرویهای برنامه ریزی شده یا کاملاً تصادفی، این بدیهی ترین حقوق مان را تأمین میکند.
اگر بخواهیم حقوق طبیعی و اولیه آدمیان را برشماریم، به نظر من و بیتردید پیاده راهرفتن یکی از آنهاست. پیاده جابهجا شدن چه به قصد رسیدن به مقصدی باشد و چه با نیت پرسهزنی و آرام و بی هدف گشتزدن، در هر دو حالت پر از فایده است. نمیخواهم اینجا پند دهم یا بحثهای پزشکی، روانشناسی، سلامت، محیط زیست، اقتصاد و مدیریت را پیش بکشم، فقط میخواهم بگویم که چطور با اصالتدادن محیط شهری و حتی بین شهری به ماشین، خود را از بدیهیترین حقوق مان محروم کردهایم.
البته در این آشفته بازار، باز هم من و امثال من راهی میجوییم تا حق خود را احیا کنیم. همین هفتۀ گذشته بود که از چهارراه پاسداران تا تجریش را پیاده رفتم، یا قبلترها از سازمان مدیریت صنعتی تا حسینیۀ ارشاد پیاده میرفتم یا راههایی را که مسیر روزانه و هفتگیام است. اما همیشه ترس برخورد با وسایل نقلیه از یکسو و برای منی که چندان میلی هم به دیدن ویترین مغازه ها ندارم، نبود جاذبه و منظر روحنواز از دیگر سو، مجبورم میکند که فایلهای صوتی در انتظار شنیده شدنم را بشنوم و البته چه از این بهتر؟ اما امان از زمانی که حوصلۀ شنیدن هیچ چیزی را نداشته باشم، مسیر برایم آزاردهنده میشود. گرچه لذت خود پیادهروی به دادم میرسد.
همیشه آیندهای را تصور میکنم که مبلمان و مسیرهای شهری و بینشهری زیبا، امن، تمیز، خوانا و جذاب برای پیادهرویهای برنامه ریزی شده یا کاملاً تصادفی، این بدیهی ترین حقوق مان را تأمین میکند.
تو دستگیر شو ای خضر پیخجسته که من پیاده میروم و همرهان سوارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد که بستگان کمند تو رستگارانند