این نیز بگذرد
گاهی زیادی میترسیم. زندگی همین است: شادی و غمی در کنار هم. گاهی خوشیم و گاهی ناخوش.
گاهی زیادی میترسیم. زندگی همین است: شادی و غمی در کنار هم. گاهی خوشیم و گاهی ناخوش.
ضربالمثلها و آنچه از گذشته مانده یادمان میآورند که؛
" این نیز بگذرد"،
"بَعدِ نومیدی بسی امیدهاست." (مولوی)،
" به هنگام سختی مشو ناامید کـز ابـر سیـه بـارد آب سفید."(نظامی)
و مواردی این چنینی که حالا نمونههای بیشتری از آن را در خاطر ندارم. "کرونا" تجربهی مشترکِ این روزهای ماست. تجربهای که ما را به هم نزدیکتر کرده است.
این روزها بیشتر نگرانِ هم هستیم. نیستیم؟ تازه فهمیدیم پیش از این چه امکاناتِ ساده و کوچکی برای خوشبختی داشتیم.
ما در این سیصد و چهل و چند روزی که از سال 98 گذشت اتفاقهای سخت و تلخ و عجیبی را دیدیم. روزهای آبان، سیاهی و قطع اینترنت، آلودگی هوا و تکهتکه شدن هواپیما و مسافرانش. همه خستهایم و ترسیده. حق داریم. هر لحظه یک جور با خبرهای تلخ بمباران میشویم. من که دیگر خبرها را دنبال نمیکنم.
به اندازه کافی میدانم که باید دستهایم را بشویم و از خانه تا جایی که میشود بیرون نروم. در نتیجه فقط ویدئوها و مطالبِ خندهدار را میبینم.
باید بتوانیم دوباره بخندیم. ما حتی اگر به "کرونا" مبتلا نشویم آلودگی هوا، سرطان، تصادفات جادهای و سیل و زلزله را در کشور عزیزمان داریم.
"کرونا" یادآوری میکند قدر ِ همین فرصت کوتاه ِ زندگی را بدانیم. این روزها هم تمام میشوند.
به قولِ شمس لنگرودی عزیز
"حکایت دریاست زندگی":
"آرام باش عزیز من
آرام باش.
حکایت دریاست زندگی،
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک،
ترشح شادمانی،
گاهی هم فرو میرویم،
چشمهایمان را میبندیم،
همه جا تاریکی است.
آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون میآوریم
و تلالو آفتاب را میبینیم
زیر بوتهای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود."(1)
پی نوشت:
1-شعر از کتاب "گزینه اشعار شمس لنگرودی"- نشر نیماژ
* دانشجوی دکتری مدیریت