اعتماد به پوپولیسم «بحران» می آفریند
جریان های پوپولیستی با جنبش های مدنی؛ هر جایی که با تشکیل اعضا و نهادها و طرح برنامه ها و سیاست های معین شکل می گیرند، تفاوت دارد.
پوپولیسم جریانی است که گرچه به دوران پیشامدرن تعلق دارد، اما جوامع مدرن هم نتوانستند خودشان را از این پدیده رها کنند؛ به خصوص در عرصه سیاست. آن چه به طور عام از پوپولیسم استنباط می شود، شکل گیری جریان سیاسی- اجتماعی است که با تظاهر به انقلابی گری و ابراز تمایل به ایجاد تغییرات سریع و فراگیر سعی می کند حمایت گسترده طبقات متوسط و پایین جامعه را در مواقع بحرانی به دست آورد و اساسا بر هیجان ها، خواسته های مبهم و توقعات فزاینده ای که در جامعه شکل گرفته، متکی می شود و صورت های مختلفی مثل انباشته کردن یا تجمیع خواسته های مشترک این گروه ها و طبقات را به دنبال دارد.
جریان های پوپولیستی با جنبش های مدنی؛ هر جایی که با تشکیل اعضا و نهادها و طرح برنامه ها و سیاست های معین شکل می گیرند، تفاوت دارد. جریان های پوپولیستی بیشتر جنبه ناپایدار دارد و به باورها و اعتقاداتی تکیه می کند که غالبا اشاعه پذیر هستند و سازمان دهی های موقت و فصلی دارند. این جریان ها فاقد انسجام است و به طور کلی بر پایه خصوصیاتی شکل می گیرد که ناپایدار و به گونه ای مردم فریبانه است.
شکل گیری جریان های پوپولیستی را باید محصول وضعیت و ساختارهای اجتماعی دانست که به گونه ای با آسیب ها و تنگناهای مختلف مواجه هستند. جریان های پوپولیستی خودشان جزو علایم وجود بحران ها و آسیب های اجتماعی، چالش ها و ابرچالش های بحران زای اقتصادی و اجتماعی هستند که باعث می شوند جامعه از ماهیت شکل یافته و سامان مدنی خود دور شود. وقتی جامعه ای به شکاف های طبقاتی دچار می شود و برخورداری و نابرخورداری در آن شکل می گیرد و حاشیه ها در جامعه رشد می کنند، بستر پوپولیسم فراهم می شود و جریان های پوپولیستی شکل می گیرد. پوپولیست ها سعی دارند تا به صورت جدی آن دسته از جوامع سیاسی را که مبتنی بر نظام نمایندگی هستند، به چالش بکشند و به نوعی خودشان را هم ذات با آرمان های درونی جامعه نشان دهند. پوپولیست ها درواقع از ارزش های بنیادین دور هستند.
افرادی که در رأس جریان های پوپولیستی هستند، خودشان از خودشان قهرمان می سازند و خود را شخصیت هایی ابرمرد با شعار های منجی گرایانه و راه حل هایی کوتاه مدت برای حل مسائل مزمن جامعه مطرح می کنند و به همین دلیل هم هست که می توانند بخش هایی از جامعه را که از مشکلات حاد پیش رو رنج می برند، در سطوحی با خود هم نوا کنند.
ما در جامعه خودمان نیز شاهد رشد این پدیده بوده ایم و همین طور در جهان مدرن نیز این پدیده را می بینیم. درواقع در این سال ها توانسته اند جامعه را به سوی نماد های دور از واقعیت ببرند. به عنوان مثال آن چه جامعه ایران بعد از دوران اصلاحات تجربه کرد و شبهاتی که به وجود آمد و صورت بندی هایی را به وجود آوردند که گویی می توانند تمام مشکلات جامعه را حل کنند. این جریان در این سال ها مشترکاتی را برای خودش ایجاد کرده که این اشتراکات به جریان های اصلاح گرایانه شبیه است و دیدیم که چطور در همین ماه های اخیر افرادی که قدرت را پس از اصلاحات در دست گرفتند، مدعی این شده اند که نه تنها با تحول خواهی هم سو هستند. بلکه تحول گرایانه تر هم هستند، اما این ها تمامش شعارزدگی است و در مرحله حرف زدن باقی می ماند.
دیدیم که جریان پوپولیسم، چطور منابع مادی و معنوی جامعه را در این سال ها تلف کرد و چقدر از سرمایه های ملی و داشته های اعتباری را که می توانست باعث تحرک و توسعه در کشور شود، با حرکت های نسنجیده نابود کرد. چطور درآمد های هنگفت نفتی را به نوعی اتلاف رساند و از طرفی باعث کاهش اعتماد و انسجام مردم شد. از سویی گروه های مختلف را به دشمنی با یکدیگر کشاند.
دیدیم که چطور توهین به نخبگان و سیاسیون به راحتی هرچه تمام تر در سالیان اخیر صورت گرفت. یک روز به روشن فکران اهانت می کردند، یک روز به دانشگاهیان توهین می کردند و روزی مردم را «خس و خاشاک» می نامیدند. تمام این اهانت ها با مواضعی صورت می پذیرفت مثل «ما کنار مردم هستیم» و «ما صدای ملت ایران هستیم». در سطح جهان هم شاهد پوپولیسم هستیم. مثلا جامعه ای مثل جامعه آمریکا آن قدر دچار سردرگمی می شود که طبقات پایین و فرودست آن جامعه، ثروتمندترین فرد جامعه را به عنوان منجی خودشان می دانند.
درواقع پوپولیسم در تلاش است تا خود را منجی جامعه نشان دهد…
پوپولیسم تفسیری از رهایی و نجات ارائه می دهد که خودش نسبت به آن تفسیر، جزو عوامل مخرب محسوب می شود. نه دنیای بهتری برای معیشت ارائه می دهد و نه دنیای بهتری برای فرهنگ. منابع انسانی و طبیعی در چنین شرایطی بر پایه بازی با عواطف و احساسات از بین می روند و نتیجه آن عوامانه شدن هرچیزی در جامعه است.